
کابل تیلگراف – ۲۸م اسد سال ۱۴۰۴ خورشیدی
نویسنده: سردار ولی
“بلی ،بلی، دارد میشود، دارد میشود، این توپ انگلیسیها را نابود خواهد کرد، برو… آتش…”
ببرک خان زدران در زمان دولت امانی توسط مردم «جنرال پابرهنه» نامیده میشد و داستان زندگیاش شگفتانگیز و عجیب است. از آنجا که او همیشه پابرهنه راه میرفت، گفته میشود روزی به دربار امیر امانالله خان رفت، امیر از او پرسید:
«تو رهبر شناختهشده پکتیای بزرگ هستی، چرا پابرهنه راه میروی؟»
او پاسخ داد: «من رهبر قومم هستم و تا زمانی که مردمم پابرهنه راه میروند، من به خودم اجازه نمیدهم که چپلی بپوشم!»
ببرک خان پسر مازک خان زدران بود که در سال ۱۸۶۲ در خوست زندگی میکرد. در آن زمان، مقاومت علیه انگلیسیها در مناطق مرزی آغاز شده بود. ببرک خان زمانی توجه امیر عبدالرحمن را به خود جلب کرد که در نزدیکی مرز حملات چریکی علیه انگلیسیها انجام میداد. در سال ۱۹۱۹، وقتی امیر امانالله خان به قدرت رسید، به تواناییهای ببرک خان با احترام نگاه میکرد و در مورد مسائل مرزی با هند از او مشورت میگرفت. گفته میشود که به پیشنهاد ببرک خان، امیر، محمد نادر خان را از زندان آزاد کرد و او را به عنوان فرمانده جبهه پکتیای بزرگ منصوب نمود. (منبع این ادعا را نتوانستم پیدا کنم – پشتون زوی)
بعدها امانالله خان مسئولیت جبهه جنوبی را به نادر خان سپرد. نادر خان به همراه نیروهایش در ۱۷ می ۱۹۱۹ به منطقه ببرک، المره، رسید. ببرک از او به گرمی استقبال کرد و هزاران روپیه نقره کابلی را برای پذیرایی و حمایت از این لشکر بزرگ هزینه کرد. در سال کسب استقلال، ببرک اولین حمله را به قلعه (ټل) انجام داد. اولین گلولهای که سربازان انگلیسی را مجبور به فرار کرد، از توپی شلیک شد که ببرک آن را شلیک کرد و این گلوله به انبار مهمات بالاحصار ټل اصابت کرد و آن را به آتش کشید.
عزیزالدین وکیل در کتاب خود [نگاهی مختصر به استرداد استقلال] مینویسد:
«یکی از ساکنان روستای وزیرآباد کابل، سربازی از غند کوتوالی به نام توکل که در سالهای آخر عمرش در مطبعه دولتی کابل کار میکرد، به من گفت:
من آنچه با چشمان خودم دیدم، میگویم. وقتی توپهای آزمایشی شلیک میشد، ببرک خان زدران که عشق زیادی به زبان پشتو داشت، به جنرال نادر خان به پشتو گفت:
«بلی –بلی ، میشود،میشود، این توپ انگلیسیها را نابود خواهد کرد».
از نوشتههای انگلیسیها برمیآید که نیروی ببرک خطر بزرگی برای آنها بود. در جایی نوشته شده است: «لشکر بزرگتری که قبایل خوست در آن بودند، تحت رهبری ببرک در جنوب (ناله اشکالی) تپهها را تصرف کرده بودند. نیروی اصلی ارتش افغان با تعداد زیادی توپ در غرب رودخانه کورمی، در خیپینگه و یوسفخیل مستقر بود، جایی که کمپ مرکزی نادرشاه قرار داشت. به این ترتیب، ټل از سه طرف محاصره شده بود و تنها راهی که کسی میتوانست از آن عبور کند، مسیری بود که (جنرال دایر) از آن آمده بود. تعداد نیروهای ارتش افغان ۳۰۰۰ نفر بود و حدود ۹۰۰۰ نفر از قبایل نیز همراه آنها بودند. برای دایر بهزودی مشخص شد که ارتش عادی نادرشاه و توپهایش در جنوب ټل نمیتوانند از نیروهای ببرک حمایت کنند، زیرا رودخانه ټل بین آنها قرار داشت. به همین دلیل، او ابتدا قصد حمله به ببرک را کرد، اما برای پنهان کردن نیت خود، با استفاده از باتری ۸۹ و توپخانه پاسگاه مرزی، شروع به شلیک به سنگرهای قبایل در دهکده ټل کرد.» هنگامی که فشار بر ارتش انگلیسی افزایش یافت، آنها به پیشاور درخواست کمک فرستادند.
محمد ولی زلمی در کتاب خود(غازیان ما) مینویسد:
«ببرک خان در نبرد کسب استقلال در مناطق متون، ټل و واڼه، همراه با دو پسر شجاعش، شیرک خان و زمرک خان، و ده هزار غازی از قبایل زدران، وزیرو و تڼیو، پرچم آزادی افغانستان را بر فراز قلعه آهنین ټل بر افراشت. ببرک خان زدران پس از این شجاعت، از سوی امانالله خان مورد تقدیر قرار گرفت و نشان عالی خورشید و مقام نیابت سالاری به او اعطا شد».
کتاب جنگ در ټل که توسط یک افسر انگلیسی نوشته شده و تصویر بزرگی از ببرک بر جلد آن نقش بسته است، در سراسر کتاب داستانهای شجاعت و مبارزه ملی ببرک خان را گردآوری کرده است.
وقتی در ۲۸ می ۱۹۱۹، نیروهای توپخانهای افغان و لشکر ببرک وارد پاسگاه ټل شدند، انگلیسیها به امیر امانالله خان نامه نوشتند که این جنگ باید فوراً متوقف شود و همچنین یک کشتی حامل تسلیحات برای افغانستان را در بمبئی متوقف کردند.
در سال ۱۹۲۵، در جنگی به حمایت از امانالله خان، یکی از یاران ببرک خان به نام غزنی خان با گلوله تفنگ زخمی شد. ببرک فریاد زد و یار خود را بلند کرد، اما در همان لحظه گلوله دیگری به سینهاش اصابت کرد و همانجا جان باخت. او در سن ۶۳ سالگی در روستای خود، المره، به خاک سپرده شد.
شایان ذکر است که در سال ۱۹۹۷، نمایشگاهی در لندن از اسناد قدیمی که صد سال از عمرشان گذشته بود برگزار شد. در این نمایشگاه که برای عموم باز بود، اسنادی که زمانی کاملاً محرمانه بودند و اکنون با گذشت صد سال، افشای آنها به دولت بریتانیا ضرری نمیرساند، به نمایش گذاشته شد. یک جنرال نظامی افغان که از این نمایشگاه بازدید کرده بود، میگوید:
«عجیب این بود که در این نمایشگاه یک عکس بزرگ سیاهوسفید از ببرک خان زدران در قابی قرار داشت.»
گفته میشود که برخی از عکسهای او هنوز در آرشیو و گالری انگلستان موجود است.